چــرکــ نــویــس

چــرکــ نــویــس

باید یه جایی باشه که آدم اونجا بتونه خودش باشه و چیزی رو تظاهر نکنه و این وبلاگ تنها جایی هست که من میتونم خود واقعیم رو بدون هیچ گونه تظاهری و با تمام نقص هام نشون بدم
.
این جا روز مرگی ها یا شاید همون بهتر باشه بگیم چرک نویس های یک ذهن بیمار هست
نظرات دیگر تایید نمی شوند ولی شما برایم نظراتتان را بگویید با جان و دل میخوانم همه شان را

طبقه بندی موضوعی

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۷ ثبت شده است

نمیدونم اولش رو باید چ جوری شروع کنم اما خیلی دلم میخواست از این شهر فرار کنم و برم یه جایی که هیچکی منو نشناسه به هیچکس هم نگم کجام اصن انگار علی مرده بعد تو اون شهر با هیچکس هم صمیمی نمیشم بعد یه هو به سرم میزنم اگه پیر شدم و هیچکس نبود تو پیری به دادم برسه چیکار کنم...
بعد یه هو همه ی این افکار ناپدید میشن تو ذهنم
آخه تا کی باید تحمل کرد این ادما رو که از روی ترحم بهت نگاه میکنن همینایی که این همه اذیت کردنم و هیچ وقت نتونستن سر حرفشون بمونن البته شاید مقصر خودمم که حرفای این ادما رو جدی میگیرم و فکر میکنم واقعا روی حرفاشون میمونن یا شایدم باید این عادت ترسناک رو که از یه ادمی به ادم دیگه ای پناه میبرم رو بزارم کنار ولی ...
دیگه ذهنم چیزی برای نوشتن نداره این یعنی تاریک ترین نقطه ممکن تو ذهنن ایجاد شده که دیگه کلمات نمیتونن وصفش کنن
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ شهریور ۹۷ ، ۲۱:۲۸
عـلـی
قدم زدن توی خیابون ولیعصر، تئاتر های تهران، خیابون انقلاب با اون دستفروشاش، کافه های تهران و کلی چیز دیگه توی تهران...
همه و همه ی اینا یه جوری آدم رو سرگرم میکنه نمیدونم شاید برای یه جوون شهرستانی مث من اینا این همه جذابیت داره ولی واقعا این همه امکانات رفاهی رو توی شهر های دیگه کشور نمیشه پیدا کرد. دفعه های قبلی ک میرفتم تهران بشدت با اینکارا حال میکردم و کلی کیف میکردم ولی این دفعه نمیدونم چرا حالمو خوب نمیکرد و همش استرس داشتم که چرا تو الان چیکار میکنی آخه این همه آدم هیچ کدومشون نیازی به تو ندارن ولی چرا من حتی بدون تو نفس کشیدنام سخت میشه برام؟ شاید من یه ادم بی اراده ام که نمیتونم هنوز که هنوزه درک کنم راه ما قراره از هم جدا شه...
هنوزم نتونستم کنار بیام که قراره از دست بدمت و میترسم که بعد تو هیچ وقت نتونم مث قبلم باشم.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ شهریور ۹۷ ، ۱۴:۵۲
عـلـی