مرگ تدریجی یک رویا
جمعه, ۱۲ مرداد ۱۳۹۷، ۱۰:۵۶ ب.ظ
میخواهم مشت های گره خورده ام را محکم بکوبونم به دیوار اتاقم...
آقدر بکوبونم که دیگه استخوانی نماند تا شاید برایم درس عبرتی شد که دیگر اعتماد نکنم به این بشر
آدم گاهی میمیرد و خودش تاریخ فوتش را در ذهنش حکاکی میکند و از آن روز به بعد فقط نفس می کشد و به تنها به روزهای عمرش اضافه می شود و شروع میکند به کشتن خود. بر روی ذهنش فشار میاورد و خاطرات را در ذهنش تداعی میکند و آنقدر اینکار را تکرار میکند که دیگر چیزی ازش نمی ماند...
همین امشب احساس میکنم باید تاریخ فوتم را در ذهنم حک کنم
۹۷/۰۵/۱۲