چــرکــ نــویــس

چــرکــ نــویــس

باید یه جایی باشه که آدم اونجا بتونه خودش باشه و چیزی رو تظاهر نکنه و این وبلاگ تنها جایی هست که من میتونم خود واقعیم رو بدون هیچ گونه تظاهری و با تمام نقص هام نشون بدم
.
این جا روز مرگی ها یا شاید همون بهتر باشه بگیم چرک نویس های یک ذهن بیمار هست
نظرات دیگر تایید نمی شوند ولی شما برایم نظراتتان را بگویید با جان و دل میخوانم همه شان را

طبقه بندی موضوعی
پارسال همین موقع ها توی همین وبلاگ یه موضوع جدید زدم به نام تصمیمات زندگی البته فقط یک مطلب داره و واقعا هم فقط یک موضوع براش گیر اوردم و یه سال به خاطر اون تلاش کردم و خب به نظرم اون چیزی که میخوستم شد. البته شاید کسایی پیدا شن که بگن " ولی نشد حاجی " ولی گوربابای همونا من خودم راضیم ...
الان میخوام یه موضوع جدید بزنم به نام سبک زندگی یا شاید عادت های زندگی یا شاید علایق به هر حال تو این یکسالی که درگیر اون تصمیم مهم بودم خیلی از عادت هام به فراموشی سپرده شدن و اصلا این موضوع حس خوبی بهم نمیده و میخوام برگردونمشون ولی خب قدرتش رو ندارم و این قدرت قطعا و حتما از طریق نوشتن به دست می آد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۲ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۵۰
عـلـی

دلم خیلی پره اوقدری که میخوام بزنم زیر گریه ولی خب به قول قدیمیا مرد که گریه نمیکنه (البته خودم به شدت مخالف این جملم اصن بعضی وقتا باید فقط مرد باشی تا بتونی بزنی زیر گریه) 

احساس میکنم دیگه هیچ چیز جذابی نیست تو این دنیا از وقتی اون رو از دست دادم انگار دیگه هیچی برا از دست دادن ندارم و این خیلی حس بدیه شاید چون تا حالا همچین حسی نداشتم اینقدر دردناکه به نظرم

ولی الان خیلی دلم پره... دبیرستان که بودم  یه همکلاسی داشتم اسمش حبیب بود اون روزایی که دلم میگرفت و داغون بودم بهش پیام میدادم حبیب دلم بد گرفته اونم میگفت واسا فردا شه ببینم چته... فرداش که میشد بعد از مدرسه میرفتم کوچه پشتی دو نخ سیگار میگرفت یکی خودش و یکی خودم. سیگارشو روشن میکردم یه کام میگرفت و میگفت بگو ببینم چته؟!!

کاش الان حبیب بود. کاش فردا مدرسه داشتم

کاش...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ مرداد ۹۷ ، ۲۳:۰۳
عـلـی

شاید برات خیلی مهم نباشه...

ولی اگه بشینی با خودت فکر کنی میبینی تو این دوره زمونه آدم نباید برای یکی این همه کار بکنه اما تو همیشه وقتی میومدی بهم میگفتی علی....
منتظر نمیموندم بقیش رو بشنوم خودم رو آماده میکردم تا خواهشی که از من داری رو انجام بدم. آخه میدونی ما آدم هایی که خیلی تنهاییم همیشه سعی میکنیم نزاریم بقیه تنهایی رو حس کنن آخه ما میدونیم چ بد دردیه. اصن این تنهاییه که آدم رو ولگرد میکنه
اما از آخرین خواهشت چند وقتیه گذشته و تو دیگه هیچ خبری ازم نگرفتی...
 همیشه اینجور وقت ها من عقب نشینی میکنم و یه جور وانمود میکنم انگار من اصن بهت فکر نمیکنم اما تو باور نکن تو منو جدی بگیر بازم مث قبل بیا و همه اون خواهشات رو به من بگو
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۷ ، ۱۸:۰۸
عـلـی

اصن اون پدر و مادری که بهت گیر ندن رو نمیشه گفت بهشون پدر و مادراصن اونا اومدن که بهت گیر بدن اونم به طور کاملا ساماندهی شده

پس به جای کلنجار با خودت باید شل کرد...

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۰ تیر ۹۷ ، ۱۷:۲۶
عـلـی

هرچی میری جلو توی این زندگی اوضاع به شدت مزخرف تر میشه کاش میشد یه چند روزی از این زندگی مرخصی گرفت...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۷ تیر ۹۷ ، ۰۰:۰۸
عـلـی

+ یک سال چیزی ننوشتی

- یک ساله زندگی نکردم

۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ تیر ۹۷ ، ۰۴:۰۱
عـلـی

دلم میخواد فرار کنم از این اوضاع ولی انگار نفس ندارم که اینقدر تند و سریع بدویم

دیگه خسته شدم هرچی دوییدم نتونستم از این اوضاع فاصله بگیرم حوصله هم ندارم بشینم حلش کنم بعضی موقع ها اینقدر خسته ای که فقط صورت مسئله رو میخوای پاک کنی و اصلا به این فکر نمیکنی که شاید بشه این مسئله رو حل کرد خب

اما حس میکنم این از اون مسئله هاس که مشاورم موقع کنکور میگفت روش وقت نزار از روش رد شو...

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۲۹ بهمن ۹۶ ، ۱۳:۳۲
عـلـی
همه چی داشت خوب پیش میرفت...
توی پست قبلی اینو نوشته بودم...
اما خب بعد از چند وقت همه چی نابود شد...
صمیمی ترین دوستت یک هو ولت میکنه 
دقیقا پشت بندش آدمی ولت میکنه که کلی خاطره باهات ثبت کرده...
اما واقعا چرا؟ من که کاری نکردم با اونا...
بعد ازکلی تفکر فقط به یک نتیجه میرسی آدما تا زمانی میخوانت که بهت نیاز دارن وقتی کارشون باهات تموم میشه پرتت میکن اونور
اما کاش بفهمن که با رفتنشون گند میزنن به زندگی آدم ....
و شاید زمان هم نتونه حال آدم رو خوب کنه
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۹ شهریور ۹۶ ، ۱۲:۰۸
عـلـی

وقتی اعصابم خورده فقط نوشتن میتونه من رو آروم کنه ولی الان چند وقته نیازی به نوشتن پیدا نکردم...

در واقع اوضاع داره به طرز مشکوکی خوب پیش میره

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۳ مرداد ۹۶ ، ۱۵:۳۵
عـلـی
تازگیا حوصله بحث با هیچکس رو ندارم...
بعضی وقتا میبینم یکی داره یه چیز چرتی (از دیدگاه من چرت البته) رو میگه اما خب اصلا حوصله ندارم که با طرف سر بحث رو باز کنم و متقاعدش کنم...
بعضیا هم هستن وقتی من هیچی نمیگم فکر میکنن الان من دارم به بیانات اونا فکر میکنم و همچنان ادامه میدن به حرف زدن...
آدم دلش میخواد تو اون صحنه زل بزنه تو چشای طرف و بگه اصن هر چی تو میگی فقط بزار تو حال خودمون باشیم

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ تیر ۹۶ ، ۱۸:۱۰
عـلـی